نویسنده:دکتر جهانگیر معینی علمداری



 
بررسی اجمالی مطالعات نشانه شناختی در حوزه ی تاریخ، کم و بیش بیانگر آن است که این پژوهش ها تا حدودی ناکام بوده است. دلیل یا دلایل به وجود آمدن این وضعیت چیست؟ اگر آن را به تصادف نسبت ندهیم ــ که لابد نیست ــ آن وقت باید در پی جست و جوی دلایل آن باشیم. شاید در نگاه نخست این طور به نظر رسید که مشکل اصلی رشته ی تاریخ باشد و این که مطالعه ی تاریخ فاقد زمینه های لازم برای یک پژوهش نشانه شناختی است. از این دیدگاه، هر گونه مطالعه ی نشانه شناختی تاریخ، از پیش، محکوم به شکست است و چاره ای باقی نمی ماند، به جز آن که از چنین روشی چشم پوشی کنیم. این پیش فرض را رد می‌ کنم و مشکل اصلی را در جایی دیگر می بینم. به گمانم، ریشه ی بروز این تلاش های نافرجام نه در ماهیت موضوع بلکه در نحوه ی صورت بندی روش های نشانه شناختی است. این امر، نقد این روش ها را ناگزیر می سازد.
به این منظور، ضمن طرح مباحثی در نقد نشانه شناسی سنّتی و نارسایی آن در مطالعه ی تاریخ، بدیل هایی برای آن پیشنهاد می شود. نقطه ی عزیمت این بدیل ها، تلاش برای جبران کاستی های موجود در نگرش های سنتی به نشانه شناسی صوری و مخالف با سیطره ی نگرش های ساختارگراست. البته حرکت در این جهت می تواند فضای تازه ای را، به خصوص در محافل علمی کشورمان، برای انجام یک رشته تجربه های بدیع در زمینه ی نشانه شناسی تاریخ فراهم آورد و امکانات نظری بحث را گسترش دهد.
مقاله ی حاضر، در واقع، پیش درآمدی است بر یک «نشانه شناسی موضوعات تاریخی» (1)، به شیوه ای پساسوسوری (2) و هدف از نگارش آن بررسی چگونگی درک معنای «تاریخ» به عنوان یک رشته اندیشه ها، کنش ها و پدیده های تاریخ مند با مفهومی نشانه ای است. بدین ترتیب ما در این نوشته به نحوی به دو مسأله خواهیم پرداخت: یکی آن که چگونه می توان ارتباط تنگاتنگی میان «نشانه» و «امور تاریخی» برقرار کرد و نشانه را در چارچوب تاریخ تعریف کرد؟ و دیگر آن که چگونه می توان رویکرد مناسب نشانه شناختی برای تحلیل تاریخی ارائه داد؟ البته پاسخ گویی به این دو پرسش می تواند مبنایی برای بسط یک نظریه ی منسجم نشانه شناختی ایجاد کند.
مقاله به ترتیب زیر تنظیم شده است: ابتدا مشکلات نشانه شناسی سوسوری توضیح داده می‌شود. سپس سناریویی به عنوان جایگزینی برای نشانه شناسی متعارف سوسوری با سویه ی ساختارگرایانه پیشنهاد می شود. در این سناریو ابعاد تاریخی ــ تطوری زبان شناسی سوسور و قابلیت آن برای سازگاری با بینش تاریخی بررسی می شود و این مسأله مطرح می شود که آیا با این اصلاح می توان به یک نشانه شناسی سوسوری با سویه ی تاریخی نیرومندتری دست پیدا کرد یا خیر، و نشان می دهیم که چگونه این اطلاعات باید با یک چرخش زبانی در رشته ی تاریخ همراه شود تا مؤثرتر باشد. در سناریوی دوم، با ارائه بحثی درباره ی زبان شناسی «ادغام گرا»، از این مکتب به عنوان رویکردی که می تواند تا حدود زیادی الزامات تاریخی نشانه شناسی را برآورده سازد، یاد خواهیم کرد و توضیح می دهیم که چگونه این رویکرد می تواند پیوند نزدیک تری میان «نشانه» و «تاریخ» برقرار کند و برخی مشکلات موجود در این زمینه را حل کند. در سناریوی سوم، خطوط اصلی نشانه شناسی دلوزی را به عنوان یکی از نمونه های موجود در حوزه ی نشانه شناسی پساسوسوری که می‌ تواند بایسته های مربوط به یک رویکرد نشانه شناختی به تاریخ را تا اندازه ی زیادی لحاظ کند، تشریح خواهیم کرد.

نشانه شناسی سوسوری و تاریخ

بر پایه ی روش سوسوری به سختی می توان گوهر تاریخی را برجسته کرد. این وضعیت، ریش در تأکید سوسور بر «استقلال» (3) نظام های زبانی دارد. طبق استدلال سوسور، برای تحلیل زبان در سطح هم زمانی (4) نیازی به ارجاع به یک «چارچوب بیرونی» وجود ندارد. همچنین در نشانه شناسی سوسور مفهوم «زبان» عبارت از نظامی است که تمام اجزای آن را می توان و باید به طور هم زمانی و وابسته به یکدیگر مورد مطالعه قرار داد. بدون شک، دیدگاه سوسور درباره ی مفهوم «نظام» یک تلقی «کل گرایانه» است. در این رویکرد اجزاء و نشانه‌ های جداگانه را نمی توان از کل منفک کرد. زیرا آن ها اساساً، به عنوان یک نشانه، مستقل از نظام وجود ندارند (هریس، 1381: 77). در این زمینه، سوسور به صراحت یادآور می شود که «زبان» نظامی با «ترتیبات خاص خود است» (سوسور، 1974: 22). وی در «دوره ی زبان شناسی همگانی» بین «زبان شناسی درونی (5)» و «زبان شناسی بیرونی (6)» تفکیک قائل می‌ شود و وظیفه ی اصلی زبانشناسان را ارائه تصویری از ترتیبات و قواعد حاکم بر زبان، فارغ از تحولات بیرونی و تاریخی پدیده ها می داند. اگر این تعبیر سوسور را به عنوان اولویت یافتن مطلق هم زمانی بر درزمانی (7) محسوب کنیم، بنابراین می توان چنین نتیجه گیری کرد که «امر تاریخی» در نشانه شناسی سوسور موضوعی کاملاً فرعی دانسته می شود و فاقد اهمیت است. تفسیرهای ساختارگرایانه از سوسور به نتایج مشابهی رسیده اند. ساختارگرایان همواره به این متهم می شوند که بُعد تاریخی را نادیده می گیرند و آن را کنار می گذارند و به جای آن، نقش زبان در «ساختاربخشی» به جهان و ایجاد شرایطی برای انتقال تصویرهای ساختاری به ذهن را ملاک قرار می دهند (کاس، 1990: 110).
اما باید در نظر داشت که نشانه شناسی و ساختارگرایی یکی نیستند. حتی می توان ادعا کرد که با ارائه ی خوانش جدیدی از سوسور می توان به درک کاملاً غیرساختارگرایانه و تاریخی از وی دست یافت. به گمانم، این قابلیت در نشانه شناسی سوسوری موجود باشد. برای نمونه می توان از دیدگاه سوسور درباره ی «سخن» (8) نام برد. به عقیده ی وی، «سخن» در عین آن که یک «نظام تثبیت شده» (9) است، امری «تطوری» (10) نیز هست (سوسور، 1974: 8). اگر بر این وجه تطوری تأکید شود، در آن صورت بهتر می توان نشانه شناسی سوسور را برای مطالعه ی تطبیقی یا تاریخی زبان به کار بست. این تلقی را باید جدّی گرفت، به ویژه آن که در بخشی از «دوره ی زبان شناسی همگانی» به مسأله ی «تحول» در تفسیر زبان و نوآوری های آنالوژیک آن توجه شده است (Saussure 1974, pp. 168-173).
از سوی دیگر، همان طور که جاناتان کالر اشاره می‌ کند، دیدگاه سوسور درباره ی «اختیاری» بودنِ نشانه، خواه ناخواه آن را تابع تاریخ می سازد، به صورتی که هیچ جنبه ای از نشانه شکل ضروری پیدا نمی کند و خارج از زمان قرار نمی گیرد (کالر، 1379: 38). بدین ترتیب، می توان گفت سوسور با طرح مسأله ی «زبان شناسی بیرونی»، در واقع بین «نظام» و «تاریخ» تمایز قائل شده است. البته می توان این اقدام را به دو صورت تفسیر کرد: در حالت نخست، می توان آن را دلیلی بر اولویت توصیف هم زمانی زبان و بی اعتباری یا کم اهمیتی واقعیت های تاریخی یا درزمانی در تحلیل زبانی دانست. در حالی که مطابق روایت دوم، این تفکیک بیانگر آن است که «زبان» برای سوسور نه فقط به عنوان یک «نماد موجود»، بلکه به عنوان «محصول گذشته» نیز مطرح بوده است. جورج مونمن از جمله نشانه شناسانی است که از این روایت دوم جانبداری می کند (Mounin 1985, P. 15). به گمانم، با تقویت وجه «درزمانی» (یعنی زبان به مثابه کلیتی (11) مدام در حال دگرگونی) نه تنها می‌ توان پیوند نشانه شناسی را با تاریخ تقویت کرد، بلکه می توان در گام بعدی، تقابل هم زمانی / درزمانی را به چالش گرفت و این تمایز را به امری مطرح در سطح صرفاً روش شناختی محدود کرد و از این طریق جایگاه امر تاریخی را در نشانه شناسی برجسته کرد.
به نظر می رسد، این اقدام با تحلیل های سنتی سوسوری هم خوانی ندارد و مستلزم فرارَوی از آن است. حتی این، نوعی «نشانه شناسی جدید» را طلب می کند که از دیدگاه بنینگتون و یانگ ویژگی اصلی اش باید در درجه ی نخست، بازگشت به تاریخ و در نظر گرفتن «تاریخیت» نشانه ها باشد (Bennington & Young 1991, p.3). این نشانه شناسی جدید باید ضعف مفرط نشانه شناسی ساختارگرا در بی توجهی عامدانه به عوامل تاریخی را جبران کند و در تبیین هایش از «معنا» بر دو مؤلفه ی «آزادی» و «تاریخ» در ارتباط با نشانه، بیش تر تأکید کند (Rossi 1983 p.222). همین طور، این نشانه شناسی بازسازی شده باید بتواند پرسش‌ های تازه ای را در مقابل «تاریخ» قرار دهد (پرسش از تاریخ) و در عین حال، «پرسش از تاریخی بودن» را در برنامه ی خود بگنجاند. در واقع، تأکید بیش از اندازه برهم زمانی در نشانه شناسی معاصر موجب شده که به هنگام انتقال این گونه مباحث به حوزه ی علوم اجتماعی، نه تنها پرسش های تاریخی (پرسش از تاریخ) مورد بی مهری قرار گیرند، بلکه تاریخی بودن امور در اندیشه و عمل (پرسش از تاریخی بودن) نیز فراموش شود. در نتیجه، رواج رویکردهای نشانه شناختی در علوم اجتماعی، خواسته یا ناخواسته، موجب کاهش وزنه ی تاریخی در مطالعات علوم اجتماعی شده است. این وضعیت باید تغییر کند، به صورتی که دیگر نشانه شناسی به مانعی در مقابل طرح مباحث تاریخی تبدیل نشود و در پژوهش‌ های تاریخی کاربردپذیرتر گردد.

ضرورت تحول در مطالعه ی تاریخ

اما سکه دو روی دارد. اگر بخواهیم درکی تاریخی از نشانه شناسی داشته باشیم و اگر بخواهیم آن را به معنای واقعی کلمه، به یک روش شناسی مناسب برای مطالعه ی پدیده های تاریخی تبدیل کنیم، آن وقت باید از دو سو به موضوع نزدیک شویم. بنابراین، اگر یک روی این سکه، تحول در نظریه ی نشانه شناسی باشد، روی دیگرش، تحول در درک تاریخ است. به هر حال، نشانه شناسی مقتضیات خود را دارد و این در چارچوب تاریخ نگاری سنتی نمی گنجد. به طور مثال، در این نوع تاریخ نگاری ها «عینیت» برجسته می شود و بررسی عوامل زبانی در حاشیه قرار می گیرد.
مورخان دست کم باید بپذیرند که حتی در صورت وجود یک گذشته ی واقعی، باز هم این «واقعیت» کلیتی ساده و به آسانی قابل درک یا ادراک نیست. به علاوه، نمی توان صرفاً به «اسناد» و «شواهد تاریخی» بسنده کرد. زیرا هر نوع شواهدی که از گذشته استخراج می شود، ناگزیر جانبدارانه است ــ جانبدارانه به این مفهوم که بی طرفانه و عینی نیست (سائگیت، 1379: 184). از یک لحاظ، شاید نارسایی بخش مهمی از تاریخ نگاری سنتی در این باشد که چندان به مسأله‌ ی زبان توجه نمی کند. خوشبختانه، این شرایط در حال تغییر است؛ چون امروزه بخش گسترده ای از اندیشه ی تاریخی، نگرشهای جدید درباره ی زبان و متن بودگی (12) را جدّی تلقی می کند و عواملی مانند استعاره، نمادها و نشانه ها، صورت بندی های دانایی، خطابی بودن، گفتمان و غیره را اعمال می کند. بدون تردید، در بستر این «چرخش زبانی» در تاریخ نگاری، می توان به امکان گسترش مطالعات نشانه شناختی در حوزه ی تاریخ اندیشید.
با این حال، تلفیق نشانه شناسی و تاریخ یک شرط اساسی دارد؛ این که متوازن و متعادل باشد. زیرا تجربه های قبلی در این زمینه به دلیل تقلیل گرایی (13) اغلب ناموفق بوده است. در جریان این تقلیل گرایی، همان طور که ایگرس اشاره می کند، تاریخ به یک امر نشانه شناختی محض، جامعه به فرهنگ و فرهنگ به «شبکه ی دلالت ها» مشابه یک متن ادبی، فروکاسته می شود (ایگرس، 1389: 141). بدون اجتناب از این فروکاستن ها، به سختی می توان به درک متوازن و متعادلی از رابطه ی تاریخ و نشانه شناسی دست پیدا کرد. به گمانم، این مهم تنها در چارچوب پساسوسورگرایی و فراساختارگرایی میسر باشد. بنابراین، باید از یک سو از بی توجهی تاریخ نگاری سنتی نسبت به دستاوردهای اخیر زبان شناسی انتقاد کرد و از سوی دیگر بر تقلیل گرایی در شناخت نشانه های تاریخی خرده گرفت.
هم چنین، وقتی این تعادل و توازن حاصل می شود که حیثیت «تاریخی» پدیده ها، به معنای واقعی کلمه، در نشانه شناسی به رسمیت شناخته شود و «خاص» (14) بودن و «چارچوب موقعیتی» این پدیده ها را از یاد نبریم و حساسیت های ما در این زمینه به اندازه ی حساسیت های یک مورخ باشد. به هر حال، مورخان می توانند این نکته را از نشانه شناسان بیاموزند که بخش مهمی از آن چه ما به عنوان «حقایق مسلّم» تاریخی فرض می‌ کنیم، در واقع، به واسطه ی وجود زبان شکل گرفته و ساخته شده است. در عین حال، نشانه شناسان نباید این نکته را نادیده بگیرند که ساختار و نظام نشانه ای، در مقایسه با تاریخ، اولویت ندارد. آن ها باید ظرافت های تاریخی را در نظر بگیرند. تنها در چارچوب این گفت و شنود می توان به نشانه شناسی ای اندیشید که در آن «ساحت تاریخی» جایگاه خاص خود را داشته باشد. اگرچه این درک تاریخی از عملکرد زبان، شاید نتواند به هدف کالینگوود برای بازسازی حالت ها و حرکت های موجود در جهان ملموس نشانه ها و نمادها، عیناً به همان صورتی که بود، در ذهن مورخ (کالینگوود، 1390: 209) بینجامد و یا حتی شاید نتواند اصولاً از چنین فرضی دفاع کند، ولی دست کم می تواند این بار نشانه ها را به عنوان پدیده های خاص تاریخی و اموری موقعیت مند در نظر بگیرد.

نشانه ها در زبان شناسی ادغام گرا

در سناریوی نخست، قابلیت های نشانه شناسی سوسوری برای مطالعه ی تاریخ در یک قالب بازسازی شده مورد بحث قرار گرفت. در این مورد، زبان شناسی سوسوری به قوّت خود باقی می ماند و تنها در سطح نظریه و شیوه‌ ی تحلیل اصلاحاتی صورت می گیرد. اکنون در سناریوی دوم با وضعیت کاملاً متفاوتی مواجه می شویم. در این حالت، نه تنها نظریه تغییر می کند، بلکه چارچوب تحلیل زبان شناختی نیز دگرگون می شود و زبان شناسی سوسوری جای خود را به زبان شناسی ادغام گرا (15) می دهد. زبان شناسی ادغام گرا یک مکتب جدید زبان شناسی با مایه های نشانه شناختی است که در دهه های 1980 میلادی در دانشگاه آکسفورد مطرح شد و در سال های اخیر رشد داشته است. مشهورترین و تأثیرگذارترین فردی که در زمینه ی این مکتب تاکنون فعالیت داشته، روی هریس زبان شناس انگلیسی بوده است. به گمانم، زبان شناسی ادغام گرا از قابلیت های لازم برای به کارگیری در مطالعات تاریخی برخوردار باشد و می تواند مبنای چرخش زبانی در تاریخ نگاری قرار گیرد. مطابق دیدگاه این مکتب، نشانه های زبان شناختی نمی توانند به طور مستقل و خودبسنده عمل کنند و تنها در صورتی که با فعالیت های غیر کلامی همراه و درآمیخته شوند، قادرند ارتباط های انسانی را به وسیله ی زبان برقرار سازند.
منظور آن ها، فعالیت های زیستی و اجتماعی است. به علاوه، هیچ نظامی از واژگان یا جمله ها را نمی توان یافت که معنادار باشد و در زندگی روزمره به کار آید، ولی هیچ فعالیت غیر کلامی در آن دخیل نباشد. حتی زبان ریاضی که به ظاهر یک زبان کاملاً «انتزاعی» است، نیز با برخی فعالیت های غیرکلامی روزانه مانند «شمردن» و «اندازه گیری» ارتباط نزدیکی دارد. بنابراین می توان گفت، اصولاً مرز روشنی میان اوصاف زبانی و غیرزبانی نشانه ها وجود ندارد و عناصر زبانی و غیرزبانی از یکدیگر قابل تفکیک نیستند. روی هریس خود به هنگام تعریف «زبان» آن را عبارت از «فعالیت انسانی برای ایجاد ارتباط از طریق ادغام و یکپارچه سازی نشانه ها در یک رشته فعالیت های دیگر بشری، از جمله نوشتن و سخن گفتن، معرفی می کند» (هریس، منابع اینترنتی).
همان طور که قبلاً اشاره شد، هرگاه خودبسندگی و استقلال نظام زبان به چالش گرفته شود و در عین حال مفهوم «نشانه» حفظ شود، آن وقت می توان با انعطاف بیش تری تاریخ را مطالعه کرد و پدیده های تاریخی را به نظام های نشانه ای فرونکاست. در واقع، زبان شناسی ادغام گرا در همین مسیر گام می نهند. در ضمن، این نشانه شناسی از وسعت و کلیتی همانند نشانه شناسی سوسور برخوردار است؛ چون می تواند کل ارتباطات انسانی ــ از جمله تاریخی ــ را شامل شود. با این حال، درک این مکتب از مفهوم «نشانه» کاملاً فرق می کند. به گفته ی هریس، نشانه شناسی سوسوری از یک خطای ارسطویی رنج می برد؛ به این صورت که از سطح انتزاعی آغاز می کند و در نهایت نشانه ها را به «اقلام نظری چارچوب زدایی شده ای» (16) بدل می کند (هریس، 2002: 65). غلبه ی همین سطح انتزاعی موجب می شود که نشانه شناسی سوسوری به نوعی دوانگاری (17) درباره ی نشانه ها گرایش پیدا کند و هر نشانه ای را در قالب «جفت های» صورت ــ معنا ببیند. در واقع، وجود این جفت های صورت ــ معنا آن هم به شکلی چارچوب زدایی شده، همواره مانع بزرگی بر سر راه کاربست صحیح نشانه شناسی برای تحلیل تاریخ بوده است و در نهایت به ایجاد سیطره ی نشانه بر تاریخ می انجامد. بنابراین، هرگاه نشانه از شکل دوانگارانه ی مرسوم خارج شود و به نقش «چارچوب تاریخی» (18) در شکل گیری نشانه توجه شود، آن گاه از تقلیل گرایی نشانه شناختی اجتناب خواهد شد.
باید گفت، در زبان شناسی ادغام گرا جایی برای «نشانه های فارغ از چارچوب» وجود ندارد. زیرا «وقتی چارچوبی در کار نباشد، نشانه ای هم وجود نخواهد داشت» (هریس، منابع اینترنتی). چارچوب های مزبور از پیش داده شده نیستند و تحت شرایط خاص ساخته می شوند و نیز روندی پیچیده دارند و در ضمن، تثبیت شده نیستند. در صورت لحاظ کردن این ویژگی ها، بهتر می توان از «خاص» بودن پدیده های تاریخی و موقعیت مندی آن ها دفاع کرد. بدین ترتیب، نشانه هایی که در فعالیت های واقعی زندگی ادغام شده اند، خارج از بافت یا چارچوب فاقد معنا خواهند بود. البته این بافت ماهیتی تاریخی دارد. با این اوصاف، به طور مثال، یک متن مکتوب، به عنوان شبکه ای از کنش های زبانی و غیرزبانی (19)، در طیف گسترده ای از رویدادهای تاریخی ادغام می شود. بنابراین دیگر «نشانه ی مکتوب» (20) از رویداد تاریخی جدایی پذیر نیست، پس تاریخ / نشانه نه یک امکان، بلکه یک ضرورت است؛ در حالی که در نشانه شناسی های ساختارگرا «چارچوب» یک امر «اضافی» است و خارج از حیطه ی نشانه ها قرار دارد (Harris 2001, p.81).
البته وقتی پای مسأله ی «چارچوب» در میان باشد، ادغامیون فقط از وجود یک «چارچوب» خاص سخن نمی گویند، بلکه از «شرکت چارچوب ها» دفاع می کنند. این چارچوب ها ممکن است شکل روان شناختی، زندگی نامه ای، حرکتی ــ جسمانی، زمانی ــ مکانی و غیره داشته باشند. این چارچوب ها می توانند همگی، با هم و به صورتی چندگانه، برای شخص، گروه یا واحدهای سیاسی ــ اجتماعی بزرگ تر موضوعیت پیدا کنند. به علاوه، این چارچوب ها نیز قابل تفکیک از یکدیگر نیستند. بنابراین، وقتی چارچوب تاریخی نشانه ها را در نظر می گیریم، نمی توانیم سایر چارچوب های دخیل را نادیده بینگاریم. از دیدگاه زبان شناسی ادغام گرا اگرچه نشانه، به طور ثابت، در مرکز قرار دارد، ولی یک رشته چارچوب های بالقوه و بالفعل آن ها را از هر سو احاطه کرده است (Harris 2001, p. 85).
در نهایت، باید گفت یکی دیگر از امکانات نظری بسیار مهم نشانه شناختی ادغام گرایی، برای مطالعات تاریخی، مبارزه با «مغالطه ی رمزگان ثابت» (21) است. طبق این مغالطه، دلالت نشانه شناختی وابسته به یک رمزگان خاص و ثابت است. بدون اغراق می توان گفت، یکی از دلایل مهم ناکامی مطالعات قبلی نشانه شناختی در عرصه ی تاریخ و سایر رشته های علوم اجتماعی و فلسفه، پیروی آن از این مغالطه بوده است. به طوری که می توان نشانه شناسی سنتی را حتی بر همین اساس تمیز داد. در مجموع، مغالطه ی وجود رمزگان ثابت در نشانه ها، نقش بسزایی در چیرگی تلقی های «چارچوب زدایی شده» از نشانه داشته و این به نوبه ی خود همواره شکاکیت فلاسفه ی هرمنوتیک و پساساختارگرا را علیه کل پروژه ی نشانه شناسی برانگیخته است. برای نمونه، وقتی فوکو از «اولویت تأویل به نشانه» (فوکو، 1377: 187) سخن می گوید یا گادامر می گوید: «گفتار اصیل چیزی برای گفتن دارد و مبتنی بر نشانه های از پیش تعیین شده نیست» (گادامر، 1377: 105)، در واقع به نقش بسیار محدود کننده ی رمزگان نشانه ها اشاره دارند.
اگر سرشت چارچوب مند زبان را در نظر بگیریم، آن گاه دیگر قادر نخواهیم بود از وجود رمزگان های انتزاعی ثابت در زبان دفاع کنیم و می پذیریم که رمزگان در زبان ثابت نیست و در طول زمان تغییر می کند و در فرهنگ های گوناگون رمزگان های مختلفی مورد استفاده قرار می گیرند و این رمزگان ها در هیچ فرهنگی سرمدیت ندارند. پذیرش این فرضیه ها، مقدمه ای برای فرار وی از نشانه های تک معنا و از پیش تعیین شده و عدم تحمیل رمزگان ثابت بر رویدادهای تاریخی خواهد بود.
فراروی از این مغالطه دست کم این مزیت را دارد که دیگر، نه درخصوص واژگان، نه در بستر رویدادهای تاریخی و نه به هنگام تحلیل فرآورده های فرهنگی نیازی به یافتن «ردپاهای» واحد رمزبندی شده نخواهد بود و به این بهانه رمزگان های ثابت مبنا قرار نمی گیرند و مورخ زبان گرا دیگر اندیشه ها و رویدادهای تاریخی را بر اساس مصرف رمزگان های ثابت توسط شخصیت، ملل یا اقوام تحلیل نمی کند و به جای آن، بر روی نقش سیال تر و آفریننده ی نشانه ها در تاریخ انگشت می گذارد و در کنار آن، به جای تلاش برای کشف کلیت بخش های تاریخی، در قالب های انتزاعی صورت ــ معناهای مبتنی بر یک رشته قواعد (22)، ارزش نشانه شناختی موضوع را در ارتباط با چارچوب و شرایط خاص تاریخی می سنجد.

نشانه شناسی تاریخی دلوز ــ گتاری

اما در این میان، رویدادهای منحصر به فرد رمزگان نشده ی نشانه ای چه نقشی ایفا می کنند و چه سهمی در شکل دادن به واقعیت های تاریخی دارند؟ به عبارتی، آیا می توان نشانه شناسی پسارمزگذارانه (23) را به ابزاری برای تحلیل یگانگی کنش ها، در ارتباط با واقعیت های تاریخی، تبدیل کرد؟ نشانه شناسی ادغام گرا با فراگذاری از تعبیر «نشانه» به مثابه امری مستقل بر «رمزگان ثابت» و دارای «معنای ثابت» به این مقصود یاری می رساند، ولی در این زمینه تلاشهای دیگری نیز صورت گرفته است که همه می تواند برای مطالعه ی تاریخ به مثابه ی «مطالعه ی تاریخی جریان های رمزگان زدایی شده ی (24) نظام های معنایی ــ نشانه ای» مفید باشد.
در مقاله ی حاضر از این پروژه زیر عنوان «نشانه شناسی پساسوسوری در تاریخ» یاد می شود. مطالعه ای که در آن نه تنها رمزگان و رمزبندی جایگاه سابق خود را در نشانه شناسی از دست داده، بلکه تحلیل نشانه شناختی تاریخ بر اساس تحلیل «سیلان نشانه ها» در چارچوب های تاریخی صورت می گیرد.
در این میان، اگر نشانه شناسی ادغام گرا در پی فراگذری از درک «نشانه» به عنوان امری مشتمل بر «معنای ثابت» و وابسته به «چارچوب» های به خصوص است، در تعابیر دلوز و گتاری نشانه ها به شکلی دیگر «تاریخیت» پیدا می کنند. این ها با ارائه ی تصویری تطوری از نشانه ها، مسأله را در ارتباط با سرمایه داری توضیح می دهند و از این طریق به درکی پساساختارگرایانه از نشانه شناسی پساسوسوری می رسند. در این تلقی از نشانه شناسی، بسیاری از مؤلفه های مورد نظر ادغامیون، به خصوص اصل فراگذری از رمزگان ثابت و تأکید بر اهمیت سیلان معنا در نشانه ها به چشم می خورد. با این حال، نحوه ی صورت بندی دلوز و گتاری از رابطه ی نشانه و تاریخ متفاوت است.
دنیای نشانه های دلوز، اگرچه مدام در رمزگان هایی قالب بندی می شوند، ولی به رمزگان محدود نمی مانند. این رمزگان ها عمدتاً به صورت قرارداد، قانون و نهاد جلوه گر می شوند، ولی دنیای مدرن یقیناً بر مبنای این رمزگان ها عمل نمی کند (دلوز، 1374: 237). «دلوز» نشانه شناسی را با مطالعه ی هیروگلیف توسط یک مصرشناس مقایسه می کند (Deleuze 2000, p.4)؛ همواره رمزی در کار است، نشانه ها فرّارتر از آن هستند که به چنگ آیند و نه قابل رمزگذاری اند.
اگر بخواهیم از نشانه شناسی دلوزی برای مطالعه ی تاریخ استفاده کنیم، قضیه این گونه صورت بندی می شود: حقیقت یک نشانه فراتر از معنایی است که از طریق رمزگان سازی به دست می آید. معانی به آسانی به دست نمی آیند. آیا می توان معنای یک رویداد تاریخی را آن گونه که هست، فهمید؟ دلوز در پاسخ به این پرسش می گوید، هر معنایی برای یک نشانه قائل شویم، باز هم آن را توسط زبان محدود کرده ایم و حقیقت یک واقعه فراتر از چیزی است که به آن نسبت می دهیم. البته تفسیرها، در چاچوب نشانه، پیوسته در پی یافتن روابط و معانی باثبات (25) در دل تاریخ هستند، ولی هیچ گاه نمی توان به آن دست یافت. اما این عمل کاملاً بیهوده نیست، چون از این طریق بالاخره «دنیاهای متفاوتی» توسط نشانه ها خلق می شود (Drohan 2007, p.14).
رمزگشایی و تفسیر نشانه ها به ظهور نظام های متکثری می انجامد. اگرچه نشانه ها حقیقی نیستند، ولی جنبه ی اثباتی (26) دارند. بدین ترتیب، همین که در صدد شناخت نشانه ها برمی آییم، به شکلی ناخواسته و یا حتی غیرداوطلبانه، به کشف چیزهای جدیدی در جهان پیرامون خود دست پیدا می کنیم (Drohan 2007, p. 10). با این اوصاف، «نشانه سازی» مبنای نوعی «شدن» قرار می گیرد. «شدن» در عرصه ی معنا و «شدن» در عرصه ی جهانی که مدام گسترش پیدا می کند.
بر مبنای نشانه شناسی دلوزی، پژوهشگر تاریخ بیش از آن که «یک جهان از دست رفته» (متعلق به گذشته) را از نو احیا کند، از طریق نشانه هایی که در اثر خود می گنجاند، «روابط جدیدی» را در جهان می آفریند. مورخان صرفاً جهان را «نمی فهمند»، بلکه مهم تر از آن، دنیای «نشانه های بیگانه» را در قالب تفسیرهایی برای ما «آشنا» می سازند و با این عمل «جهان تاریخی» خود و خوانندگان شان را گسترش می دهند. در این جا مورخ یک روایتگر ــ مکتشف است. کسی که به نشانه ها انسجام می بخشد و متن در همین لحظه خلق می شود. از این طریق، جهان ها از طریق صورت بندی نظام های نشانه ای، وحدت پیدا می کنند، اما این وحدت را نباید بر اساس حقیقت سنجید (Deleuze 2000, p.5).
دلوز در ارتباط با نشانه ها، هیچ گاه از یک جهان سخن نمی گوید، بلکه همواره مراد وی «جهان های متفاوت» است. حتی این امر می تواند شامل اکتشاف در جهان های مختلف متعلق به گذشته ی خود روایتگر باشد (Drohan 2007, p.11). در این جا، ما ــ در برخورد با جهان تاریخی ــ با نوعی دیالکتیک وحدت و کثرت در سطح نشانه ها مواجه ایم. به علاوه، وجود این جهان های متکثر مانع از آن می شود که نشانه ها از یک سنخ باشند، به یک صورت ظاهر شوند و حتی به یک صورت رمزگشایی شوند (Deleuze 2000, p.5). بدین ترتیب، چگونه می توان در پژوهش های تاریخی به قطعیت رسید؟ به هر حال، واسطه ی زبانی ــ نشانه ای بیش از آن که حجاب حقیقت باشد، برسازنده ی نظام های رمزبندی شده ی حقیقت است. اگرچه نسبت این نظام های رمزبندی شده با حقیقت معلوم نیست، ولی دست کم می توان گفت جهان های گوناگونی را می سازند. با این وصف، چگونه می توان ادعا کرد که «جهان تاریخی» مورد مطالعه ی مورخان یک جهان واحد است و آن ها با یک نظام نشانه ای واحدی سروکار دارند؟ و چگونه می توان ادعا کرد که یک نشانه ی تاریخی معنایی آرمانی یا جهان شمول دارد؟ در هر حال، ما وقتی در شناخت تاریخی درگیر می شویم، میان معنا و نشانه ها در جهان پیرامون خود نسبتی برقرار می کنیم که دفاع از حقیقت آن به آسانی میسر نیست. بنابراین، تاریخ نگاری عرصه ی تفسیر است نه عینیت.
همین طور، دلوز همانند هریس، اذعان دارد که نشانه وابسته به «چارچوب» است و این امر به تکثیر بی پایان جهان ها می انجامد (Drohan 2007, p.22)، اما وی در تحقیقات مشترک خود با گتاری از این فراتر رفته و نقش سرمایه داری را در تشدید این روند یادآور می شود. «سرمایه داری» مورد نظر این دو در واقع «یک عملکرد کلی نشانه شناسانه مربوط به شیوه ی خاص تولید، توزیع و گردش است» (گتاری، 1984: 273). سرمایه داری بیانگر شکلی از ادغام و یکپارچه سازی نظام های اقتصادی، مفتی، مفهومی، زیباشناختی، خواسته ها و مطالبات و غیره است (Guattari 1984, p. 274). بدین ترتیب، گتاری مفهوم سرمایه داری را به یک نظام اقتصادی محدود نمی کند، بلکه مانند زبان شناسان ادغام گرا ترجیح می دهد، حوزه های زبانی و غیرزبانی را ادغام کند.
طبق این استدلال ها درباره ی وضعیت نشانه ها، تحلیل تاریخی جوامع پیشاسرمایه داری با تحلیل تاریخی جوامع سرمایه داری تفاوت دارد. زیرا در جوامع سرمایه داریِ معاصر «جریان های رمزگشایی» نشانه ها کاملاً بر «رمزگان های دلالت گر» برتری دارد، به هر حال عصر سلطه ی اطلاعات و انفجار معناست. از این رو، نشانه شناسی دلوز ــ گتاری خود را به شیوه ی متعارف مطالعه ی رمزگان و ساختارهای رمزگان محدود نمی کند و از آن فراتر می رود. از این دیدگاه، تاریخچه ی سرمایه داری، تاریخچه ی میل به کنترل و به جهت دادن به این جریان های مدام در حال رمزگشایی شدن است و بر اساس رمزبندی قابل تبیین نیست.

نتیجه گیری

گتاری می گوید، تأکید بر وجود سویه ها و جهت گیری هایی در تاریخ نباید ما را بر آن دارد که به وجود نوعی «نهایی شدن در تاریخ (27)» قائل شویم (Guattari 1984, p 281). به علاوه، سیلان (28) مادی و نشانه شناختی، «مقدم» بر اعیان و فاعل های شناسایی وجود دارند و تحولات سیاسی ــ اجتماعی و اقتصادی نمی توانند از این روند جلوگیری کنند. بنابراین، هر گونه تفسیری ایستا و دگرگون ناپذیر از یک نظام نشانه ها پذیرفتنی نیست. روی هریس نیز می گوید که نمی توان از تاریخ منتزع شد و تجربه ی نشانه شناختی به معنای به رسمیت شناختی «وجود زمان مند» ماست (Harris 2001, p. 164).
طرح این گونه مباحث بیانگر آن است که روند کلی نشانه شناسی در جهت نزدیک کردن دو مفهوم تفسیرپذیری گذشته و گشودگی آینده عمل می کند. در این نقطه گذشته و حال و آینده به هم می پیوندند. در نتیجه، مورخی که در حال نوشتن درباره ی گذشته است، با توجه به اسلوب نگارشی خود، درباره ی آینده نیز داوری می کند. متنی که او نوشته، حکم امضایی را دارد که در چارچوب آن گذشته و حال و آینده در یکدیگر ادغام و یکپارچه می شوند. بنابراین، آیا می توان از این گفته ها چنان نتیجه گرفت که داوری مورخ درباره ی گذشته به نحوی زمینه سازیِ آینده است؟

ایگرس، گئورگ (1389). تاریخ نگاری در سده ی بیستم: از عینیت علمی تا چالش پسامدرن. ترجمه‌ ی عبدالحسین آذرنگ. تهران: سمت.
دلوز، ژیل (1374). «اندیشه های ایلیاتی» در سرگشتگی نشانه ها. ترجمه ی لیلی گلستان. تهران: نشر مرکز، صص 249ــ 237.
سائگیت، بورلی (1379). تاریخ، چیست و چرا. ترجمه ی رؤیا منجم. تهران: انتشارات نگاه سبز.
فوکو، میشل (1377). «نیچه، فروید، مارکس». هرمنوتیک مدرن: گزینه ی جستارها. ترجمه ی بابک احمدی و دیگران. تهران: نشر مرکز، صص 198ــ 176.
کالر، جاناتان (1379). فردینان دوسوسور. ترجمه ی کورش صفوی. تهران: انتشارات هرمس.
کالینگوود، ار. جی. (1390). اصول تاریخ. ترجمه ی عبدالرضا سالار بهزادی. تهران: نشر نی.
گادامر، هانس گئورگ (1377). «همگانیت مسئله ی هرمنوتیک» در هرمنوتیک مدرن: گزینه جستارها. ترجمه ی بابک احمدی و دیگران. تهران: نشر مرکز، صص 105ــ 86.
هریس، روی (1381). زبان، سوسور و ویتگنشتاین. ترجمه ی اسماعیل فقیه. تهران: نشر مرکز.
Bennington, Geoff & Young, Robert (1991). "Introduction: Posing the Question". In Derek Attridge Attridge ed. Post-structuralism and the Question of History. Cambridge: Cambridge University Press.
Caws, Peter (1990). Structuralism: the Art of Intelligible. New Jersey: Humanities press.
Deleuze, Gilles (2000). Proust and Signs. Minneapolis: Univeristy of Minnesota press.
Drohan, CM (2007). Toward a Material Concept of the Sign: the Semiotics of Gilles Deleuze. Division of Media and Communications of the European Graduate School.
Guattari, Felix (1984). Molecular Revolution. Harmondsworth: Penguin Books.
Harris, Roy (2001). Rethinking Writing. London: continuum.
Mounin, Georges (1985). Semiotic Praxis. New York: Plenum press.
Rossi, Ino (1983). From the Socilogy of Symbols to the Sociology of Signs. New York: Columbia University Press.
Saussure, Ferdinand de (1974). Course in General Linguistics. London: Fontana.

پی نوشت ها :

1.Semiotics of historical objects.
2.Post- Saussurean.
3.Autonomy.
4.Synchronic.
5.Internal linguistic.
6.External linguistic.
7.Diachronic.
8.Speech .
9.Established system.
10.Evolution.
11.Entity .
12.Textuality.
13.Reductionism.
14.Particularity.
15.Integrationist.
16.Decontextualized situational context.
17.Dualism.
18.Historical context.
19.Non-verbal.
20.Written sign.
21.Fixed-code fallacy.
22.Rules.
23.Post - coding.
24.Doceded flows.
25.Stable meanings.
26.Positive.
27.Finalization of history.
28.Flux.

منبع: تاریخ و جغرافیا، شماره 171